نیکلا بوالو ، معروف به « دپرئو » شاعر و ادیب فرانسوی در 27 اوت سال 1636 در پاریس
متولد شد وی چهاردهمین فرزند یکی از منشیان پارلمان پاریس بود و به علت آنکه خدمت روحانی را برایش در نظر گرفته بودند ، در سوربن به تحصیل الاهیات پرداخت . اما بعد از دستور سرپیچی کرد و رشته ی حقوق را در پیش گرفت . در سال 1657 پدرش نیز درگذشت و ارثیه ای برای او باقی گذارد که برای حفظ بقای وی در سرزمین شعر کفایت می کرد . وی مدت 10 سال را به آمادهکردن خود گذراند و آنگاه با نگارش « هجاها » از سال 1666 به بعد ف داوریهای خویش را درباره ی ابنای کشور اظهار داشت .. او از آن «جماعت نفرت انگیز قافیه پردازان قحطی زده » به ستوه آمده بود و ایشان را چون دسته ای ملخ آفت زا ، زیان بخش می دانست . سپس برای آنکه زنان را نیز به ستوه آورد ، داستان های عاشقانه مادام دواسکودری و مادام دو لافایت را نیز به زیر تازیانه ی طنز گرفت . او ، استادان عهد باستان را می ستود و در میان معاصران از مالرب ، راکان ، مولیر و راستین ، تمجید می کرد . وی می گفت: « به گمانم حق داریم بدون آنکه موجب رنجش خاطر دولت و یا وجدان عمومی شده باشیم ، شعر بد را بد بخوانیم و یا از مطالعه ی یک اثر ابلهانه ملول شویم . »
بوالو از سال 1669 تا 1695 به نگارش « رقعه ها » پرداخت و قلم توانای خود را به پیروی از روح آرامش جوی « هوراس » واداشت و اثری ملایم تر و لطیف تر به یادگار گذاشت . اینها نامه های شاعرانه ای بودند که موجب شدند لویی چهاردهم او را به دربار خویش دعوت کند . وی به هنگام شرف یابی به حضور لویی ، شعری در مدح « سلطان عالی قدر » برخواند و لویی ، وظیفه ای به مبلغ 2000 لیور در سال برایش تعیین کرد ، او را یکی از مقربان خاص دربار ساخت . لویی می گفت : « من بوالو را دوست دارم ، زیرا در موقع لزوم می توانم او را چون بلای آسمانی به جان نویسندگان درجه دوم و بی قریحه بیندازم .»
بدین جهت نیز ، هنگامی که بوالو حماسه ی طنز آلود خود را به نام « لوترن » در طعنه زنی به روحانیون خواب آلود و شکم پرست در سال 1674 منتشر کرد ایرادی بر او نگرفت . بوالو در سال 1674 منظومه ی بزرگ خود را به نام « فن شعر » منتشر ساخت که شهرت او را از دستبردهای زمانه رهایی بخشیده و از جهت وسعت دامنه ی نفوذ ، با پیشقدم و سرمشق خود ، یعنی کتاب فن شعر هوراس ، برابری کرده است . وی در این کتاب شاعران جوان را اندرز می دهد که نحوه ی بیان خود را متنوع بسازند ، زیرا به عقیده ی وی شیوه ی گفتاری که بیش از اندازه متعادل و یک شکل باشد ، خواننده را به خواب می برد و چنین می افزاید « نیک بخت آن شاعریست که با قلمی چابک از کلام متین به بیانی شیرین می جهد و در لحظه ای کوتاه شوخی و جدی را به هم در می آمیزد .»
بوالو به مولیر علاقه ی بسیاری داشت . لیکن از آلوده شدن او به نگارش کمدی تاسف می خورد . وی دلباخته ی راسین بود ، اما ظاهرا مبالغه ی و دربیان احساسات شدید و طبیعت پرشور و هیجان زده ی زنان تراژدی هایش نمی پسندید . تعالیم وی نفوذ بی کران داشتند و طی سه نسل بعدی ، نظم و نثر فرانسه پایبند و پیرو قوانین کلاسک او باقی ماندند . این قوانین در تکوین شیوه ی ادبی انگلستان در دوره ی طلایی نیز تاثیر بسزاء یافتند ، تا جایی که الکساندر پوپ ، اثر معروف خود به نام « مقاله ای در نقد ادبی » را صرسح و صادقانه به تقلید از فن شعر بوالو نگاشت . بوالو در سال 1677 به سمت وقایع نگار رسمی پادشاه با راسین به همکاری پرداخت و در سال 1684 به دستور صریح پادشاه و به رغم اعتراضات کسانی که تلخی طنز او را چشیده بودند ، به عضویت آکادمی فرانسه منصوب شد . وی در سال 1687 با هدیه ای که از پادشاه دریافت داشت ، خانه ای در اوتوی خریداری کرد ، لیکن از وصف طبیعت مجاورش چیزی در نوشته هایش نیاورد . وی باقی عمر خود را به سادگی و آسایش در این مکان به سر آورد و با نزدیک شدن مرگ آنجا را ترک گفت و به صعومه ی نتردام رفت تا در منزلگاه کشیش اقرار نیوش ، جان به جان آفرین تسیم کند . امیدش آن بود که در آن جایگاه ، شیطات جرات دست زدن به او را نخواهند داشت . او سرانجام در 11 آوریل 1711 درگذشت
دیگر آثارش عبارتند از :
عشق به خدا و مخالفت با زنان .