مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد: بله قربان من دیدم سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و اورا در جا کشت او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید!!
----
ازغضنفرمی پرسن :عروسی پسرت کیه؟
می گه:این دوشنبه نه چهارشنبه ی بعدی
----
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
غضنفر: جناب قاضی! خودش میخواست، هر وقت من را میدید،
میگفت یک سری به ما بزن!
----
غضنفر دخترش بچه دار نمیشده ، هرچی دوا درمون میکنن جواب نمیده
آخرش شوهرش میدن !
----
تو دادگاه وکیل مدافع میگه: جناب قاضی!
مردی که شما محاکمه اش میکنید
پدری مهربان، انسانی شریف و آدمی با وقار است.
متهم میگه: این قرار بود از من دفاع کنه، نه از کسی دیگه.
----
معلم: الفبای فارسی رو بگو ببینم.
شاگرد: الف ? ب ? پ ? ت ? ث ? چهار ? پنج ? شش ? هفت...
معلم: الفبای انگلیسی رو بگو ببینم.
شاگرد: ا ? بی ? سی ? چهل ? پنجاه ? شصت ? هفتاد...
معلم: الفبای یونانی رو بگو ببینم.
شاگرد: آلفا ? بتا ? ستا ? چهارتا ? پنجتا ...
معلم: نخواستم بابا یه شعر بگو.
شاگرد: نابرده رنج گنج ? پنج ? شش ? هفت..
----
معلم: الفبای انگلیسی رو بگو ببینم.
شاگرد: ا ? بی ? سی ? چهل ? پنجاه ? شصت ? هفتاد...
معلم: الفبای یونانی رو بگو ببینم.
شاگرد: آلفا ? بتا ? ستا ? چهارتا ? پنجتا ...
معلم: نخواستم بابا یه شعر بگو.
شاگرد: نابرده رنج گنج ? پنج ? شش ? هفت..
----
حیف نون رفته بود امریکا. وقتی برگشت، ازش پرسیدن اونجا مشکل زبان نداشتی؟ گفت من نه، ولی امریکایها همشون مشکل زبان داشتن
----
حیف نون میره خواستگاری،پدر مادر دختره میگن دختر ما میخواد درس بخونه،میگه خوب من میرم دو ساعت دیگه میام!
----
غضنفر از خواب میپره پاش میشکنه
----
غضنفر داشته یکی رو بدجور میزده و هی داد میزده کمک کمک! بهش میگن بابا تو که داری اینو می زنی، دیگه چرا کمک میخوای؟ میگه آخه این گفته اگه بلند شم لهت می کنم ...
----
یک بار یکی پاش خواب میره پتو می کشه روش!