زندگی نامه الیور نورل هاردی
نام : الیور نورل هاردی
محل تولد :هارلم جورجیا
تاریخ تولد : 18 ژانویه 1892
تاریخ مرگ:7 آگوست 1957 در سن 65 سالگی
الیورنورل هاردی در 18 ژانویه 1892 در هارلم جورجیا به دنیا آمد او در دانشگاه ایالتی جورجیا در رشته حقوق تحصیل می کرد و در فواصل بین درس ها در کنسرواتوی موسیقی آتلانتا آواز می خواند. مادر و پدرش اسکاتلندی بودند.
پدر الیور هاردی در جنوب جورجیا سرکارگر خطوط راه آهن بود و راه اندازی خطوط بین شهرهای جورجیا را به عهده داشت . او در سال 1890 با امیلی (مادر الیور) که بیوه بود ازدواج کرد که در واقع دومین ازدواجش بود . امیلی 4 فرزند داشت که با ورود الیور جمع بچه ها به 5 رسید . الیور در کودکی بسیار شیرین و با مزه بود . خواهر و برادرهای ناتنی اش او را دوست داشتند و او را نورل خطاب می کرند . وقتی 10 ماهه بود در 23 نوامبر 1892 پدرش به طور ناگهانی از دنیا رفت و مادرش زندگی را به تنهایی اداره می کرد . لذا برای سیر کردن شکم بچه ها در یک هتل در جورجیا مشغول به خدمتکاری شد. اما بد شانسی آورد و اخراج شد و به ناچار همراه خانواده به سوی آتلانتا حرکت کردند و به امید یافتن کار در آنجا سکنی گزیدند . امیلی خوشبختانه توانست در یکی از هتلهای آتلانتا کار بیابد. نورل همیشه دنبال مادرش بود زیرا کوچکترین عضو خانواده به شمار می رفت. او از کودکی به آواز خوانی علاقه داشت. در هتلهایی که مادرش کار می کرد، آواز می خواند. صدای دلنشینی هم داشت. او مهمانان و مسافران هتل را سرگرم میکرد و آن ها هم برای تشویق او پول یا هدیه می دادند. وقتی امیلی علاقه و استعداد او را دید، نورل 8 ساله را در مدرسه موسیقی آتلانتا ثبت نام کرد.
نورل علاوه بر موسیقی به ارتش و نظامی گری هم علاقه مند بود. او می خواست وارد ارتش شود اما خواهر ناتنی اش الیزابت او را تشویق کرد تا در همان مدرسه موسیقی بماند. او تا سال 1910 در مدرسه موسیقی به تحصیل پرداخت.
نورل در یک تئاتر متحرک(سینمای ابتدای آن زمان)مسئول راه اندازی و پروژکتور شد. همچنین آواز هم می خواند به دلیل داشتن صدای صاف و دلنیشینش عضو گروه آماتوری به نام "قرن بیستم" شد .همان زمان نام الیور را که نام پدرش بود برای خود گزید. اما خانواده اش او را نورل صدا می کردند. مادرش از اینکه می دید فرزندش در موسیقی موفق است خوشحال بود.
مادرش می گفت: نورل کودکی بیش نبود که با هم نزدیک فال بین رفتیم. فال بین به او گفت روزی فرا رسید که نامت آوازه جهان خواهد شد. تو به زودی محبوب همگان در سراسر عالم می شوی.
او در سال 1913 به فلوریدا رفت و در چند فیلم کوتاه بازی کرد و همچنین در کلوپ های شبانه، نمایشهایی همراه با آواز و رقص برگزار می کرد.
او در سن 21 سالگی با مادلین سالوشین آشنا شد. او نیز آواز خوان اپرا و نوازنده پیانو بود، به این ترتیب اولین ازدواجش صورت گرفت.
الیور مدتی در فلوریدا زندگی می کرد و لقبbabe را بر خود گذاشت او در این زمینه چنین نظری داشت "در فلوریدا وقتی در تئاتر کار می کردم، برای کوتاه کردن موهایم به یک سلمانی نزدیک محل کارم می رفتم صاحب سلمانی یک مرد ایتالیایی بود که با لهجه خاصی انگلیسی حرف می زد. با هم دوست شده بودیم. او وقتی موهایم را کوتاه می کرد و صورتم را اصلاح می نمود به من می گفت nice babe یعنی خوب شدی بچه." از همان زمان دوستانم مرا بچه صدا می زدند.
الیور قد بلند و درشت هیکل بود. 185 سانتی متر قد و 136 کیلو وزن داشت. به گفته خودش خانواده اش درشت هیکل بودند. او با قیافه ای بشاش و خنده رو، و شکمی بزرگ می توانست کمدین خوبی باشد. اما هیچگاه نمی توانست در نقش های منفی بازی کند زیرا صورتی مهربان و خونگرم داشت.
او در سال 1916 در به نیوجرسی سفر کرد و در کمپانی فیلم سازی کینگ بی استخدام شد و به همراه گروه فیلم سازان به کالیفرنیا رفت تا در آنجا فیلم، بازی کند. او در سال 1919 در جنوب کالیفرنیا سکنی گزید و فیلم های تجاری بازی کرد. در همانجا بود که به طور اتفاقی با استن لورل آشنا شد و به دلیل متضاد بودن اندامش توانستند در کنار یکدیگر طنز پردازان خوبی باشند و مورد توجه قرار گیرند. لذا آن دو در فیلم سگ خوش شانس در واقع اولین فیلم شان را بازی کردند و مورد تشویق مردم قرار گرفتند.
این فیلم نقطه عطفی برای آشنایی این دو شد. این دو فهمیدند بهتر است در کنار هم به خلق فیلم های کمدی بپردازند.
الیور با همسرش اختلاف سلیقه داشت لذا در سال 1921 از هم جدا شدند و با میرتل لی آشنا شد و بدین ترتیب ازدواج دومش صورت گرفت. در سال 1926 الیور و استن یک قرار داد طولانی مدت با استودیوی هال روچ در هالیوود امضا کردند که سوپ اردک دومین فیلم شان بود. تا سال 1929 آن دو کمدین 13 فیلم را خلق کردند. بعضی از فیلم هایشان صامت بود . متاسفانه الیور در دومین ازدواجش هم شانس نیاورد. میرتل زنی بی بند و بار و شراب خوار بود و بیشتر وقتش را در کافه ها می گذراند. از این رو الیور تصمیم به جدایی گرفت. او در آن زمان با ویولا مورس آشنا شد در سال 1931 استن و الیور در فیلم ما را ببخشید بازی کردند.
در سال 1932 فیلم جعبه موسیقی را ساختند و هنر نمایی نمودند. این فیلم به دلیل بازی طبیعی و بی نظیر کمدی استن و لورل جایزه اسکار(Oscar) را دریافت کرد.
از سال 1926 تا آن زمان لورل و استن بی وقفه در کنار هم کار کردند. 7 سال کار پی در پی آن دو را خسته و تصمیم گفتند به سفر بروند. الیور به انگلیس رفت و از آنجا به اسکاتلند. سرزمین پدرش سفر کرد. او علاقه ای خاصی به بازی گلف داشت. او در مدت سفرش توانست مدتی به ورزش گلف بپردازد. میرتل خود را به الیور رساند و تلاش کرد که رضایت او را جلب کند و با هم آشتی کنند. زندگی مشترکشان را از سر گرفتند و با هم با یک کشتی بخار به نیویورک رفتند. الیور در طی سفرش مورد استقبال مردم به ویژه خبرنگاران قرار گرفت. او فهمیده بود که دیگر یک ستاره سینما کمدی شده است. و از این موضوع خوشحال بود او به هر شهری که می رسید جمعیت زیادی برای دیدنش می آمدند و او را تمجید می کردند. مسافرت الیور 6 هفته به طول انجامید. او در این سفر متوجه شد که چه قدر به استن لورل علاقه دارد و نمی تواند حتی یک لحظه بدون او زندگی کند. در مدت 12 سال کار با یکدیگر یک رابطه صمیمی و دوستانه میانشان به وجود آمده بود. آن دو، جدا از همکار بودن، مانند دو برادر یکدیگر را دوست داشتند و به هم احترام می گذاشتند.
آن دو روز به روزمیان مردم مشهورتر می شدند و طرفداران زیادی پیدا می کردند به گفته میرتل الیور اصلا حس نمی کرد فردی کمدی باشد اما ذاتاً حالتی طنز داشت.
در سال 1935 الیور و استن در چهار فیلم نقش آفریدند. هنوز الیور با میرتل زندگی می کرد اما میرتل به قولش عمل نکرد و دوباره دست به مشروب خواری زد و به مکانهای نامناسب رفت و آمد داشت. مردم او را به عنوان همسر الیور می شناختند و از دیدن او ناراحت می شدند الیور هم شرمنده بود از این رو سرانجام در سال 1937 به طور رسمی از هم جدا شدند.
در سال 1938 به بعد در دو فیلم احمقها در آکسفورد و دو بد شانس در هواپیما را بازی کردند که یکی از جالب ترین فیلم هایشان محسوب می شد. علیرغم اینکه همه فکر می کردند الیور با ویولامورس ازدواج می کنتد اما در سال 1940 هنگام تمرین فیلم احمقها در دریا با لوسیلا هنرپیشه هالیوود آشنا شد و با هم ازدوج کردند و در واقع این ازدواج بهترین ازدواج الیور بود.
استن و الیور همچنان با هم کار می کردند. آن دو با کمپانی فوکس قرارداد بستند و به همراه گروه خود به اروپا سفر کردند. ابتدا به انگلیس رفتند و سپس به پاریس و در آنجا مورد استقبال گرم مردم روبرو شدند. بعد به هلند و در نهایت به سوئد سفر کردند و به هر کجا که پا می گذاشتند شادی و خنده را به ارمغان می آوردند.
در سال 1952 الیور بیمار شد. درد در ناحیه چپ بدنش زندگی را برایش مختل کرده بود. لذا الیور و استن مجبور شدند به آمریکا بازگردند و به این ترتیب مسافرتشان 9 ماه طول کشید. او در می 1954 دچار حمله قلبی شد و پزشکان به او توصیه کردند که رژیم غذایی بگیرد. در 14 سپتامبر 1956 دوباره دچار حمله قلبی شد و حالش رو به وخامت رفت او حتی نمی توانست تکلم کند. در خانه بستری شد لوسیلا در کنارش بود. او در آگوست 1957 دچار چند حمله پی در پی قلبی شد و به حال کما رفت و دیگر چشم باز نکرد. الیور هاردی در 7 آگوست 1957 در سن 65 سالگی دیده از جهان فروبست و او را در باغ والهالا ( (Valhalla در قسمت شمالی هالیوود در قسمت هنرمندان دفن کردند. در مراسم تدفینش استن لورل بسیار بی تابی می کرد. او بهترین دوست و همکارش را از دست داده بود . البته استن لورل نیز در آن زمان از ناراحتی فلبی رنج می برد و پزشکان او را منع کردند که در مراسم تدفین الیور شرکت کند. اما استن لورل نمی توانست مرگ دوستش را فراموش کند.
نام : آرتور استنلی جفرسون
محل تولد : الورستون لانکاشایر انگلستان
تاریخ تولد : 16 ژوئن ۱۸۹۰ میلادی
تاریخ مرگ: ۲۲ فوریه ۱۹۶۵
نام واقعی استن لورل، آرتور استنلی جفرسن بود و در شانزدهم ژوئن ۱۸۹۰ متولد شد. پدرش بازیگر، نمایشنامهنویس و مدیر تئاتری مشهور بود که طبعاً استن نیز به این راه کشیده شد. او نخستین نقشش را در شانزده سالگی در گلاسکو با نام استن جفرسن بازی کرد، شاید به این منظور که از پدرش که نام او هم آرتور بود، بازشناخته شود. اما در همان اوایل به دلیل طولانی بودن این نام، "لورل" را برگزید و بعدها گفت: «نمیدانم چرا لورل. به نظرم خندهدار آمد، آهنگ خوبی داشت و تصورم درست بود. شهرتم با این نام بیشتر شد و بعدها نام رسمی من در سینما نیز همین شد.»
نحوه پیوستنش به سینما نیز جالب است. او در انگلستان به گروه فرد کارنو پیوست و در ۱۹۱۰ با آنها و در معیت چاپلین به امریکا سفر کرد. (او بعدها درباره نخستین دیدگاهش از چاپلین گفت: «در نگاه اول، شخصیت غریبی داشت. بداخلاق و ژندهپوش بود اما ناگهان تمام لباسهایش را عوض میکرد. پیوسته کتاب میخواند و از ویولونش جدا نمیشد. میتوانست از هر دو دستش بهره ببرد و بنابراین ساعتها با دست چپ ویولن میزد».)
چاپلین و لورل هیچگاه با هم دوست نشدند، اما لورل بعدها ستایش خود را نسبت به چاپلین ابراز کرد، که می گفت: «او بزرگترین است.» لورل در سفر دوم گروه کارنو به امریکا در ۱۹۱۲ کماکان با همراهی چاپلین تصمیم گرفت در آنجا بماند. آغاز بازی او در سینما از ۱۹۱۷ و با فیلم دو حلقهای «سگ خوشبخت» بود که در آن نقش کوتاهی داشت و نقش مقابلش را هم هاردی بازی نمیکرد.
در واقع پیوستن آنها به یکدیگر مدتی بعد اتفاق افتاد و امروز کمتر کسی میداند که لورل پیش از تشکیل زوج با هاردی در ۷۶ فیلم بازی کرده بود و برای خود، کمدینی موفق با تخصص، به شمار میرفت شخصیتها و روابط سینمایی آن دو در خلال ۲۷ فیلم کوتاه بین ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹ شکل گرفت. آنها در آغاز، شخصیتهای ساده داشتند. مثلا کراوات کوتاه هاردی که هنگام خجالت کشیدن آن را تکان میداد یا حرکت خودنمایانه دستانش وقتی میخواست رانندگی یا امضا کند، برای مردم بسیار دلپذیر بود؛ همچنین با نگاهی که گاه از سر استیصال به دوربین میانداخت، گویی از تماشاگران طلب همدردی میکرد تا در نگون بختیهای ناشی از رفاقت او با لورل سهیم باشند که کماکان تمهیدی استثنایی در تاریخ سینما است.
لورل در سال ۱۹۶۱ میلادی یک جایزه اسکار به خاطر خلاقیت پیشگامانه دریافت کرد. وی سرانجام در سال ۲۲ فوریه ۱۹۶۵ در اثر سکته قلبی درگذشت.
در مورد لورل به جز ویژگیهای شخصیتی، کوششی آشکار به منظور تبیین کل شوخی هر صحنه نیز یافتنی است. احتمالا مشهورترین حرکت او، خاراندن سر و به هم ریختن موهایش با حالتی بلاهت وار است که پس از آنکه در فیلمی نقش زندانی را بازی کرد و دریافت موهایش پس از بلند شدن دیگر حالت سابق را ندارند، به ذهنش رسید. دیگر نشان انحصاری لورل، گریه کودکانهاش در لحظات ناراحتی بود که شخصا از آن خیلی خوشش نمیآمد، ولی بسیار مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. این کار یکی از دیگر ویژگیهای شخصیت او را برجسته میکرد؛ کودکی بیگناه که مورد عتاب برادر بزرگش است، در حالی که واقعاً بیعرضگیهای کمتری نسبت به او ندارد. لورل در توضیح شخصیتهایشان میگوید: «ما برای خود عزت زیای قایل میشدیم، اما در واقع از انجام هر کاری ناتوان بودیم. من که به کل فاقد ادراک بودم و الیور هم دست کمی از من نداشت، اما خود را باهوشتر میپنداشت.»
درمورد کارها و فیلم های لورل و هاردی
لرل و هاردی نخستین زوج موفق کمدی بودند که رابطهشان بارها مورد تقلید قرار گرفت، اما هیچ گاه با آن کیفیت تکرار نشد.
هاردی متواضعانه هیچ گاه خود را به تنهایی خنده دار نمیدانست و از این بابت خود را وامدار لورل می خواند.
دامنه تنوع آثار آنها حیرتآور است. مخاطبان آنها از کودک تا بزرگ را در بر میگیرد و فیلمهایشان بر فرهیخته و عامی تاثیرگذار است. آن دو از هر نظر یکدیگر را کامل میکردند: چاق و لاغر، خودنما و ابله، بالغ و کودک، برتریطلب و دونپایه.
برخلاف بیشتر گروه های کمدی، لورل و هاردی هر دو به یک اندازه خندهدار بودند بطوری که به قول هال روچ (تهیه کننده): "این مساله دستاوردی بسیار مهم بود زیرا ظرفیت هر شوخی را تشدید میکرد". روچ مثال میزند: «اگر کمدینی در گودال بیفتد، احتمال یک خنده وجود دارد. اما اگر لورل و هاردی (معمولا هاردی) بیفتد، احتمال سه خنده وجود دارد.»
به نظر میرسد لورل و هاردی مدام در حال تسویه حساب با یکدیگرند. آنها بدون همدیگر از عهده کاری بر نمیآیند و با هم نیز آن را خراب میکنند. در حالی که بیشتر زوجهای کمدی کاملا مستقل از هم به نظر میرسند، لورل و هاردی از هم تفکیکناپذیرند و بطور فردی معنا ندارند.
انتقال از دوران صامت به دوران ناطق برای بسیاری از کمدینهای بزرگ دهه بیست همچون چاپلین (که از پذیرش فیلمهای ناطق اکراه داشت)، کیتون (که فلسفه چهره سنگیاش با دوران جدید سازگار نبود) و لوید (که صدای چندان خوبی نداشت) مشکلاتی به همراه آورد. اما لورل و هاردی از این نظر هیچ مشکلی نیافتند و مصائب پایان کارنامهشان ناشی از مسائلی دیگر بود. حتی میتوان گفت صدا در مواردی کمدی آنها را برجستهتر نیز کرد. آنها هر دو صدای خوبی داشتند که با شخصیتهایشان متناسب بود و علاوه بر آن، هاردی تجربه آواز نیز داشت که آن را بارها به کار گرفت. فیلمهای لورل و هاردی در آغاز دهه سی از صدا به نحوی خلاقانه و طنزآلود بهره جستند و حتی گاه از صدای خارج از تصویر به نحوی موثر استفاده کردند.
لورل میگوید: «ما باید در محدوده فیلمهای کوتاه میماندیم. شوخیهای ما در طول روایتهای طولانی تاثیرشان را از دست میدادند. در سبک ما یک خط داستانی ساده و کوتاه کافی بود تا انواع شوخیها را از دل آنها بیرون بیاوریم.» از دید لورل، بزرگترین اشتباه آنها شرکت در فیلمهای بلند بود، در حالیکه هاردی مخالف این نظر بود و به قول همسرش از تولیدهای عظیم بدش نمیآمد: «او معتقد بود در فیلمهای بلند، کمدی باید تابع داستان باشد، طوری که کمدین مجبور نباشد تماماً بار فیلم را به دوش بکشد.» هال روچ این مشکل را ضعف لورل میدانست و معتقد بود در حالی که او در جزییات شوخی پردازی بینظیر است، در روایت داستانی موفق نیست. امروز نیز در نگاهی دوباره به فیلمهای بلند آنها، بسیاری از وقایع و شخصیتهای مکمل را زاید مییابیم.
خلاقیت سینمای لورل و هاردی با ورود به دهه چهل پشت سر نهاده شد. آنها بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ در برخی فیلمهای بلند کمپانی فاکس قرن بیستم بازی کردند، اما دخالت اندکی بر فیلمنامه و کارگردانی داشتند و لورل همواره از این دوران به تلخی یاد میکرد. همچنین هاردی به همراه هری لنگدون در فیلم «فیلها هرگز فراموش نمیکنند» بازی کرد که نخستین اشارههای جدایی زوج لورل و هاردی را در بر داشت و دلیلش نیز این بود که از قرارداد هاردی با
هال روچ هنوز چند ماهی مانده بود و روچ میخواست در این فاصله زوجی جدید بیافریند.
گراهام گرین درباره این فیلم نوشت: وقتی کلاه هاردی زیر پای فیل له میشود و او با غضب آن را بر میدارد، با حسرت در پی نگاه حق به جانب لورل میگردیم و آن را نمییابیم.» یکی از رازهای موفقیت لورل و هاردی که آنها را نزد گرین، مقبولتر از چاپلین میسازد، سادگی و خلوص آنها است. از نظر هال روچ راز آنها این بود که هر دو به یک اندازه خندهدار بودند و بنابراین هر شوخی در فیلمهای آنها خنده بیشتری بر میانگیخت. اما جایگاه واقعی آنان بیتردید عمیقتر از اینها است.
با این همه، راز جاودانگی آنها همچنان در نوع رابطهشان نهفته است. هاردی خودش با بلاهت و بدبینی از عهده کارها بر نمیآید، اما لورل را مسئول تمام بلایا میداند. هاردی حسی از وقار دارد که لورل پیوسته اما بیاختیار آن را بر باد میدهد.
فیلم وگرافی لورل و هاردی
صامت:چهل و پنج دقیقه از هالیوود (1926)- سوپ اردک (1927)- دوستشان بدار و گریه کن (1927)- ملوان برحذر باش (1927)- آیا کاراگاهان فکر میکنند؟ (1927)- آوای فاخته (1927)- شلوار پوشاندن فیلیپ (1927)- لحظهها شاهانه است (1928)- مردان زندار باید به خانه بروند (1928)- باز هم اشتباه (1929)- کار بزرگ (1929)- غیرعادی همچون ما (1929) مه همگی (دوحلقهای و به تهیهکنندگی هالروچ)
ناطق کوتاه:زندانیان (1929)- جغدهای شب (1930)- نینی کوچولوها (1930)- گراز وحشی (1930)- جوجهها به خانه میآیند (1931)- آهسته بیا (1931)- همکاران (1931)- جعبهی موسیقی (1932)- بیمارستان ایالتی (1932)- اولین اشتباهشان (1932)- جفت، دو (1933)- فضولها (1933)- کار کثیف (1933)- زندگی خصوصی الیور هشتم (1944).
فیلمهای بلند:ما را ببخشید (1930)- سربازان زیبا (1931)- دردسرهایت را جمع کن (1932)- برادر شیطان (1933)- پسران صحرا (1934)- میهمانی هالیوود (1934)- بچهها در سرزمین اسباببازی (1934)- بانی اسکاتلند (1935)- دختر کولی (1936)- غرب عقبمانده (1937)- دختر سویسی (1938)- کلهپوکها (1938)- احمقی در آکسفورد (1940)- تفنگهای بزرگ (1941)- نگهبانان حملهی هوایی (1943)- هیچ چیز جز دردسر (1944)- گاوبازان (1945)- جزیره مرجانی (1952).
جعبهی موسیقی The Music Box (برنده جایزه اسکار برای بهترین فیلم کوتاه در سال 1932)
بازیگران: استن لورل، الیور هاردی، بیلی گیلبرت، چارلی هال و ...
کارگردان: جیمز پاروت
تهیه کننده: هالروچ فیلمنامه: اچ. ام. واکر فیلمبردار: والتر لاندین
محصول 1932 آمریکا- متروگلدین مایر سیاه و سفید، دو حلقه، 20 دقیقه
جعبهی موسیقی یا (پیانوی ماشین) یکی از غنیترین و پربارترین فیلمهای لورل و هاردی است و کلاً بهترین کار جیمز پاورت که خالق بسیاری از آثار برتر آنها نیز میباشد. فیلم، تدوین بسیار درخشانی دارد و پر از شوخیهای کلامی و حرکاتی میباشد. علیرغم این واقعیت که تمامی سه حلقه به یک شیرینکاری اصلی اختصاص داده شده است. فیلم بهطور متوالی از تنوع عمل برخوردار است و بهطور پیوسته تودهای از شخصیتهای جدید وارد صحنه میشوند تا میان حوادث گوناگون فیلم تنوع ایجاد کنند. از نظر برش فیلم و چشمانداز آن شباهت کوچکی میان این فیلم و صحنه پلههای (اودسا در فیلم رزمنا و پوتمکین 1925) ساخته سرگئی ایزنشتاین وجود دارد.
فیلم در لایههای زیرین خود بار فلسفی و کنایهای فوقالعادهای دارد و اساسا ناموفق بودن لورل و هاردی در حمل پیانو از پلهها کنایه از ناتوان بودن بشر در پیشرفت روزافزون است. یک طنز سیاه و فوقالعاده فیلم جایی است که لورل و هاردی پیانو را به بالای پلهها میرسانند و بعد توسط یک پستچی که چارلزهال نقش آن را بازی میکند میفهمد که راه میانبر بهتری نیز بوده بنابراین مجددا برمیگردند و اینبار از راه بهتر همراه با کالسکه اسبی خود به خانه میآیند.
صحنه آخر فیلم نیز یک شوخی درخشان دیگر دارد که وقتی صاحبخانه عصبانی (بیلی گیلبرت) با تبر خود به پیانو ضربه میزند به قصد از بین بردن آن سرود ملی آمریکا پخش میشود و مجبور میشود همراه با لورل و هاردی با حالت رسمی و احترام بایستد. فیلم از معدود فیلمهای کمدی بود که بهخاطر داستانش در تاریخ اسکار برندهی جایزه شد و این نشاندهندهی اهمیت و پربار بودن فیلم میباشد. و در گزینشی که در سال 1960 مجله کایهدو سینما از فیلمهای برتر لورل و هاردی کرد، جزو یکی از شاهکارهای مسلم این زوج برگزیده شد. جعبه موسیقی یکی از بهترین فیلمهای کوتاه در تاریخ سینمای جهان است و همیشه تازه و بدون تاریخ مصرف میباشد.